نوشته های یک معلوم الحال

نکند عمق دریایش عشق را رسوا کند

نوشته های یک معلوم الحال

نکند عمق دریایش عشق را رسوا کند

به کجا...

به کجا باید رفت؟ 

در شبی این همه چشمان تو خواب 

لیک در بستر باران زده ات بیداری 

 

به کجا باید رفت؟ 

در شب تیره و خیس 

که تو در پشت نگاهت داری 

و در آن 

یکسره تا غرق جهان می باری 

 

گفتمت 

خسته شدی از من و این حال خراب ؟

شیشه بغض شکستی و نگفتی آری.

نظرات 2 + ارسال نظر
حسنم جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:03 ب.ظ http://http://4t.blogsky.com/

سلام
ممنونم که بهم سر زدی
فرصت کردی یه نگاهم به اینجا بنداز
http://www.aineha.blogsky.com/
موفق باشــــــــــــی!

سالومه شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:52 ب.ظ http://roozhayesaloume.blogfa.com


سلام
باید عاشق شد ورفت،‌ چه بیابانهایی درپیش است....
شعربسیارلطیفی بود گلوی شعرتان سرخ ازآوازقناریهای عاشق.
ایام به کام
موید باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد