-
ببری
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 17:42
ببری مرا خورده است از صبح تا شب شعر می گویم
-
پروانه
جمعه 24 اردیبهشتماه سال 1389 15:53
پروانه توی دست شویی گیج پریشان حالی ما بود گویی
-
مگس
شنبه 11 اردیبهشتماه سال 1389 18:29
کتاب را می بندد نویسنده امضای مگس! ....... می روند و می آیند مورچه ها و مگس ها افتتاح جشنواره شکر ........... لیوان وارونه وز وز مگس شب زمستانی .......... بازار عطر فروشان دماغشان را می گیرند مگس ها
-
ادامه مطلب
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 10:49
در ادامه تاویلات اینترنتی خود امروز می خواهیم مبحث شیرین «دنبالک» را باز شکافیم. دنبالک از جمله امکانات شایسته ای است که در سایت ها و بلاگ ها پیش بینی شده تا شخص نویسنده بتواند دنباله ی مطالب مهم و مطول خود را به صفحات بعدی احاله دهد و دست خواننده را برای نخواندن آن باز بگذارد. اما به نظر من خاصیت مهم دنبالک که باعث...
-
تنهایی
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 16:58
بی تو تنهایی ام چیست؟ پوست موزی که از شیشه افتاده بیرون!
-
حسش نیست ...
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 10:12
یک تکه ابر می کنم از آسمان صبح می بینم حسش نیست ولش می کنم برود هر جا دلش خواست هر جور دلش خواست ... . . . . . . . من و دل گر فدا شدیم چه باک غرض اندر میان سلامت اوست . . . . . . . هنوز هم حسش نیست!
-
.....ها
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1389 13:47
ما کهنه ایم در نظر این عتیقه ها نیکی مدار چشم ازین بد سلیقه ها خیر از رفیق خوب ندیدیم سالهاست تا خود چه دل گشایدمان از رفیقه ها بی رسمی است شیوه ی مرسوم اهل عصر جز بر مدار زندگی نگردد دقیقه ها از دست این جماعت جاهل در این حدود جهل مرکب اند قلم ها و لیقه ها ما را که سوخت کشمکش عشق و عافیت خاکستری است یکسره حال شقیقه ها...
-
اصلاح طلب یا اصولگرا در منظر آقا
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1389 16:30
در خواب آقا را دیدم بر اسبش که با یال خون چکان می رفت پیش دویدم و افسار ذوالجناح را گرفتم و گفتم: آقا! به علی اصغرتان قسم که تکلیف ما را معلوم کنید. فرمودند:تو هم در گرفتاری هایت سراغ ما آمده ای؟ قرض بالا آورده ای؟ سهامت ارزان شده است؟ وزیر بر تو خشم گرفته است؟ فرزندت نا اهل است؟ پدرت مریض است؟ دلت جایی گیر است؟ هیئتت...
-
به کجا...
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 10:53
به کجا باید رفت؟ در شبی این همه چشمان تو خواب لیک در بستر باران زده ات بیداری به کجا باید رفت؟ در شب تیره و خیس که تو در پشت نگاهت داری و در آن یکسره تا غرق جهان می باری گفتمت خسته شدی از من و این حال خراب ؟ شیشه بغض شکستی و نگفتی آری.
-
ما هم که همه کرم سر قلابیم
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1389 13:09
اس ام اس یکی از دوستان: بعضی دلشان برای ماهی می سوزد و بعضی ها برای ماهیگیر. اما هیچ کس دلش برای تو که سر قلابی نمی سوزد. فی الواقع بهتر است ادم در زندگی یا نقش ماهی را بازی کند یا نقش ماهیگیر را. کرم سر قلاب به هر حال کلکش کنده است،بی هیچ اجر و مزدی، هیچ کسی برایش لوح تقدیر صادر نمی کند و هیچ خبرنگاری با ایشان مصاحبه...
-
چند جمله ای.....
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 20:41
عصر تاب سبیل است و ترفند موش ها،گربه ها را به بازی گرفتند ...... یک بستنی بزرگ بود و دو نفر در آیینه چسبید دماغم به دماغت ای دوست ..... تو شرابی مهیا بفرما اذن داروغه با ما ........ این صدای خودت بود یا صدای همان ماهتابی که تا نصفه تابید؟ ....... وزن من بال مگس بود زندگی سنگین است ....... عشق فرمودی و صد گونه ستم...